Loading...
「ツール」は右上に移動しました。
利用したサーバー: wtserver3
168いいね 8133回再生

نمایش صوتی و پُلیسی رمان "دنباله رو"، اثر آلبرتو موراویا

#صدای‌واژه‌ها#کتاب‌صوتی

***شنونده گرامی، پیشاپیش از کیفیت پایین و اشکالات جزئی برخی از بخش‌های نمایش پوزش می‌طلبیم.***

«مارچلو» دوران کودکی متناقضی را از سر می‌گذراند که در نخستین سال‌های جوانی به‌ پارادوکسی عظیم در شخصیت او می‌انجامد؛ اهمیت عادی و معمولی‌بودن؛ شبیه دیگران بودن. او می‌پندارد به‌سبب تجربه‌‌هایی که در کودکی از سر گذرانده، یک فرد عادی نیست.

«مارچلو» وقتی که کودک بود، همچون کلاغی مجذوب اشیاء می‌شد. این شاید به آن علت بود که پدر و مادرش بیشتر از روی بی‌توجهی هرگز نخواسته بودند تا غریزه‌ی مالکیت او را ارضا کنند. شاید هم به‌سبب انگیزه‌هایی دیگر. انگیزه‌هایی عمیق‌تر و هنوز سربسته‌تر در وجود او پنهان بود که نقابی از آز بر چهره داشتند.
به هر صورت یک چیز روشن بود: مارچلو مدام در معرض هجوم اشتیاقی سوزان برای تصاحب اشیاء گوناگون قرار داشت. یک مدادپاک‌کن‌دار، یک کتاب مصور، یک تیر و کمان، یک خط‌کش، یک مرکب‌دان کائوچویی قابل‌حمل و هرچیز جزئی از این دست، باعث تحریک فکر و ذهن او می‌شد.
او می‌پندارد به‌دلیل تجاربی که در کودکی از سر گذرانده، یک فرد عادی نیست و به این ترتیب تلاش می‌کند تا به هرنحوی خود را عادی سازد، اما باید در نظر داشت که مارچلو نمی‌کوشد تا عادی جلوه کند. او به‌‌کمال در پی «حقیقتاً عادی‌بودن» است.
مارچلوی نوجوان یک دیکتاتوری فردی تشکیل داده است. او از سوی دوستان و آموزگارش در مدرسه تحقیر می‌شود، اما بر گیاهان و حیوانات باغ خانه حکم‌رانی می‌کند و خودآموخته درمی‌یابد که برای جبران تحقیرها باید به هر عملی دست یازد و هدف، وسیله را برای او توجیه می‌کند. همه‌ی آن‌چه گفته شد، می‌تواند تبلور یک فاشیسم فردی در دنیای کوچک و به‌ظاهر کودکانه‌ی مارچلو باشد. او برای به‌دست‌آوردن اسلحه‌ی واقعی، آگاهانه تن به رفتن همراه شخصی را می‌دهد که به‌‌سبب هوش ذاتی‌اش از خطرات این راه باخبر است. اما فاشیست درونی‌اش او را به رفتن وا می‌دارد؛ چرا که برای اثبات خود و غلبه بر دوستانش، به اسلحه نیاز دارد.

コメント